با شاعر وخطاط جوان رحمان ســدید شاعر جوان معرفی شوید
در بزم شب شعر و غزل خانه فـرهنگی "مـولانـا" در شهر ونکـوور کانـادا که در هـر پـانزده روز برپـا میشود، شاعـران سابقه دار و جوان در آن اشتراک ورزیــده با دکلمه سروده های شان هم با گرمی و محبت در محفل حصه میگیرند و از طرف دیگر آفـریده های ادبی و هنری خود را در چنین محافل ادبی می آزمایند.
در دو شب نشینی اخیر شعـر وغزل خوانی جوان خوش خلق با دکلمه سروده هایش توجـه همه شاعران و شعر دوستان را به خود جلب نمودند و برای همگان جالب شد تا بدانـد این جوان کیست و چگونه توانسته است به این موفقیت های ادبی دست یابد.
به منظور معلومات بیشتر از حیات ادبی و فرهنگی این شاعر و خطاط خوشنویس مصاحبه با وی انجام دادیم که خدمت شما عزیز خواننده تقدیم می دارم.
سوال: شما لطف نموده خود را معرفی و راجع به آغاز کار خوشنویسی و شاعری تان معلومات دهید.
جواب: بنــده رحمان ســدید متولد شهر کابل افغانستان هستم. تحصیلات متوسطه و ثانوی ام را در لیسه عالی حبیبیه کابل بپایان رسانیده شامل فاکولته حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل شدم، ولی نسبت دوام جنگ های داخلی نتوانستم به تحصیلات عالی خویش ادامه دهـم. ناگزیر در ایام فراغت در کنار اعاشۀ خانواده و نسبت علاقـۀ وافـری که به هنـر خوشنویسی داشتم، به ایـن هنــر روی آوردم و تا مدت کوتــاهی تحت نظـر استـادان مختلف در شهر کابـل به ممارست پرداختم. با اندکی پیشرفت در خوشنویسی در آنزمان، برخی ابیات انتخابی شاعران بزرگ زبان فارسی دری را در آن بکار می بردم.
در آن هنگام به مطالعه کتب تاریخی وآثار ادبی بزرگان ادب چون شیخ سعدی، ناصر خسرو بلخی، لسان الغیب خواجه حافظ شیرازی و غیره نیز می پرداختم و گاهگاهی اشعار خواجه حافظ را با صدای بلند دکلمه می کردم که با این عمل احساس دیگری برایم دست می داد و برایم الهام بخش بود با آنکه نمی توانستم مصراع ای بنویسم. این عمل کماکان ادامه داشت تا آنکه از دیارعزیز رخت سفـر بستم و راهی کشور پاکستان گردیدم.
با تدریس خوشنویسی برای مدت تقریباً چهار سال در کشور های افغانستان و پاکستان، فرصت بیشتری بمن دست داد تا دیوان خواجه حافظ را بخوانم و برخی ابیات ناب آن را نیز برای علاقمندان هنر خوشنویسی بنگارم تا آنکه رویــدادی بمن دست داد و آن رویـداد در واقع منبع الهام بنده شد تا قلم برگیرم و به نگارش بپردازم.
باید عرض کنم که بندۀ ناچیز شاعر نیستم و هیچ گاه ادعای شاعری نکرده ام ولی منحیث یک دانشجوی، سرسختانه شیفته شعر و ادب می باشم. اذعان می کنم که بجز خوانش کتب معدودی که در گذشته داشته ام، هیچ گونه مطالعه رسمی و نیز مهارتی در مورد شناخت شعر و علم عروض، بدیع و بیان و غیره ندارم و با سـرایش چنـد بیت ساده مثنوی ، نخستـین فعالیت ادبی ام را چند سال پیش آغاز کردم و بتدریج به غـزل و سپس به رباعی روی آوردم. سروده هایم چه غـزل یا رباعی مایـه سرگرمی و دلگرمی ام بوده که گاه از آن بعنوان گزافگویی یاد کرده ام. بیت ذیل شاهــد ادعای بنده است:
زگـزافگـویی هـایم غـم و درد دل فـزایـد ولی بهر دردمندان شده خوانش اش ضروری
بدینسان طی سالیان اخیر ضمن مشغولیت زندگی و درس درکشور های پاکستان و شهر ونکوور کانادا، فعالیت های ادبی بنـده نیـز انـدکی افـزایش یافت و این حقیـر بیشـتر به غـزل و رباعی روی آوردم که حاصل آن، دو اثریست که در نظر دارم در آیندۀ نزدیک آنرا چاپ و بدسترس علاقمندان شعر و ادب قرار دهم.
برعلاوه با تشویق دوستان فرهنگی در این اواخر، حضوریابی در خانه فرهنگی "مولانا" در شهر ونکـوور کانادا بمن خیلی الهام بخش بوده و همچنین همکاری مخلصانه با اهـل فرهنگ و ادب در خانه فرهنگی برایم مایۀ مسرت، فیض و الهام می باشد.
سوال ! جناب سدید چـه پیامی به جوانان هموطن خود دارید؟
امید می برم تا جوانان میهن ما نیز با درک حفظ و بقای فرهنگ غنی شان و عـدم پذیرش فرهنگ بیگانگان در این دیار غربت، با همدیگر همنـوا شده برای غنامندی این فرهنگ ارزشمند تلاش شبانروزی نمایند.
مـردی و دلاوری عیانست به کار رشـد همگان درین جهانست به کار
برخیز ز جا و جهد می کن که ترا نیـروی جـوانی و زمانست به کـار
خواننـدگان عـزیـز!
آقای ســدید روز یازدهم سپتامبر طی محفلی شانداری به صفت معاون رییس کمیته فرهنگی جوانان خانه فرهنگی "مـولانـا" در اجتماع فرهنگ دوستان معـرفی گردید. چه آرزوهایی از جوانان هموطن ما جناب رحمان "ســدید دارد، یکی از سروده های اخیر وی را خدمت علاقمندان شعر و جوانان تقدیم میدارم.
خطاب به جوانان
نیک نگر به چشم سِـر شوکت و شان "مولوی"
باری جـوان هموطن آ! بـه مـکان "مـولـوی"
باری بخــر متـاع نـو تـو از دکـان "مـولـوی"
دیر بیایی یا که زود، غـم مـکن از ز یـان و سود
مست می شبـانه شو بـا رهـروان "مولوی"
باری درون خانه شو، بی غش و بی بهـانـه شو
آیــد، اگـر کنـی صعــود زنـردبان "مـولــوی"
شمس شود مسخرّت ، کوکب بخت در برت
میـل نما، مکن طلب هر چـه زخوان "مـولـوی"
سفرۀ هفت رنگ شب پهن شـود وجب وجب
کآن زصفا بپـا شـود در آستان "مـولـوی"
آنگه که چیره گشت شب حظّ بریـد از طـرب
گـوش دل ات بکـن دمـی بـه مطـربان "مـولوی"
چنگ و رباب چون خوشست همچو شراب بی غش است
بین که چـه پـر حلاوتست طبـع روان "مـولـوی"
بیتـی بخـوان ز "مثـنوی"، مایــۀ گنـج معنـوی
مظهری از محبت است، نـام و نشـان "مـولـوی"
پیـر رۀ طریقت است، عارف بـا حقیـقت است
شاد بـزی که بـوده ای تـو همـزبان "مـولوی"
هـای جـوان با هنـر، تـو دختـری که خـواه پسر
بـال گشـا زهمّـتی بـه آشیـان "مـولـوی"
ای دل پـژمــریـده ام چنـد بکنـج خـلـوتی
فخـر کنـد کـه گشتـه او زخـادمـان "مـولـوی"
بهـر "ســدید" بهـانه شد چاکـر درب خانه شـد
غرض معلومات بیشتر راجع به فعالت های ادبی وهنری آقای رحمان سـدید به ویب سایت خانه فرهنگی"مولانا" مراجعه نمائید.
http://www.houseofmawlana.com/
امان معاشر خبر نگار ازاد
در بزم شب شعر و غزل خانه فـرهنگی "مـولانـا" در شهر ونکـوور کانـادا که در هـر پـانزده روز برپـا میشود، شاعـران سابقه دار و جوان در آن اشتراک ورزیــده با دکلمه سروده های شان هم با گرمی و محبت در محفل حصه میگیرند و از طرف دیگر آفـریده های ادبی و هنری خود را در چنین محافل ادبی می آزمایند.
در دو شب نشینی اخیر شعـر وغزل خوانی جوان خوش خلق با دکلمه سروده هایش توجـه همه شاعران و شعر دوستان را به خود جلب نمودند و برای همگان جالب شد تا بدانـد این جوان کیست و چگونه توانسته است به این موفقیت های ادبی دست یابد.
به منظور معلومات بیشتر از حیات ادبی و فرهنگی این شاعر و خطاط خوشنویس مصاحبه با وی انجام دادیم که خدمت شما عزیز خواننده تقدیم می دارم.
سوال: شما لطف نموده خود را معرفی و راجع به آغاز کار خوشنویسی و شاعری تان معلومات دهید.
جواب: بنــده رحمان ســدید متولد شهر کابل افغانستان هستم. تحصیلات متوسطه و ثانوی ام را در لیسه عالی حبیبیه کابل بپایان رسانیده شامل فاکولته حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل شدم، ولی نسبت دوام جنگ های داخلی نتوانستم به تحصیلات عالی خویش ادامه دهـم. ناگزیر در ایام فراغت در کنار اعاشۀ خانواده و نسبت علاقـۀ وافـری که به هنـر خوشنویسی داشتم، به ایـن هنــر روی آوردم و تا مدت کوتــاهی تحت نظـر استـادان مختلف در شهر کابـل به ممارست پرداختم. با اندکی پیشرفت در خوشنویسی در آنزمان، برخی ابیات انتخابی شاعران بزرگ زبان فارسی دری را در آن بکار می بردم.
در آن هنگام به مطالعه کتب تاریخی وآثار ادبی بزرگان ادب چون شیخ سعدی، ناصر خسرو بلخی، لسان الغیب خواجه حافظ شیرازی و غیره نیز می پرداختم و گاهگاهی اشعار خواجه حافظ را با صدای بلند دکلمه می کردم که با این عمل احساس دیگری برایم دست می داد و برایم الهام بخش بود با آنکه نمی توانستم مصراع ای بنویسم. این عمل کماکان ادامه داشت تا آنکه از دیارعزیز رخت سفـر بستم و راهی کشور پاکستان گردیدم.
با تدریس خوشنویسی برای مدت تقریباً چهار سال در کشور های افغانستان و پاکستان، فرصت بیشتری بمن دست داد تا دیوان خواجه حافظ را بخوانم و برخی ابیات ناب آن را نیز برای علاقمندان هنر خوشنویسی بنگارم تا آنکه رویــدادی بمن دست داد و آن رویـداد در واقع منبع الهام بنده شد تا قلم برگیرم و به نگارش بپردازم.
باید عرض کنم که بندۀ ناچیز شاعر نیستم و هیچ گاه ادعای شاعری نکرده ام ولی منحیث یک دانشجوی، سرسختانه شیفته شعر و ادب می باشم. اذعان می کنم که بجز خوانش کتب معدودی که در گذشته داشته ام، هیچ گونه مطالعه رسمی و نیز مهارتی در مورد شناخت شعر و علم عروض، بدیع و بیان و غیره ندارم و با سـرایش چنـد بیت ساده مثنوی ، نخستـین فعالیت ادبی ام را چند سال پیش آغاز کردم و بتدریج به غـزل و سپس به رباعی روی آوردم. سروده هایم چه غـزل یا رباعی مایـه سرگرمی و دلگرمی ام بوده که گاه از آن بعنوان گزافگویی یاد کرده ام. بیت ذیل شاهــد ادعای بنده است:
زگـزافگـویی هـایم غـم و درد دل فـزایـد ولی بهر دردمندان شده خوانش اش ضروری
بدینسان طی سالیان اخیر ضمن مشغولیت زندگی و درس درکشور های پاکستان و شهر ونکوور کانادا، فعالیت های ادبی بنـده نیـز انـدکی افـزایش یافت و این حقیـر بیشـتر به غـزل و رباعی روی آوردم که حاصل آن، دو اثریست که در نظر دارم در آیندۀ نزدیک آنرا چاپ و بدسترس علاقمندان شعر و ادب قرار دهم.
برعلاوه با تشویق دوستان فرهنگی در این اواخر، حضوریابی در خانه فرهنگی "مولانا" در شهر ونکـوور کانادا بمن خیلی الهام بخش بوده و همچنین همکاری مخلصانه با اهـل فرهنگ و ادب در خانه فرهنگی برایم مایۀ مسرت، فیض و الهام می باشد.
سوال ! جناب سدید چـه پیامی به جوانان هموطن خود دارید؟
امید می برم تا جوانان میهن ما نیز با درک حفظ و بقای فرهنگ غنی شان و عـدم پذیرش فرهنگ بیگانگان در این دیار غربت، با همدیگر همنـوا شده برای غنامندی این فرهنگ ارزشمند تلاش شبانروزی نمایند.
مـردی و دلاوری عیانست به کار رشـد همگان درین جهانست به کار
برخیز ز جا و جهد می کن که ترا نیـروی جـوانی و زمانست به کـار
خواننـدگان عـزیـز!
آقای ســدید روز یازدهم سپتامبر طی محفلی شانداری به صفت معاون رییس کمیته فرهنگی جوانان خانه فرهنگی "مـولانـا" در اجتماع فرهنگ دوستان معـرفی گردید. چه آرزوهایی از جوانان هموطن ما جناب رحمان "ســدید دارد، یکی از سروده های اخیر وی را خدمت علاقمندان شعر و جوانان تقدیم میدارم.
خطاب به جوانان
نیک نگر به چشم سِـر شوکت و شان "مولوی"
باری جـوان هموطن آ! بـه مـکان "مـولـوی"
باری بخــر متـاع نـو تـو از دکـان "مـولـوی"
دیر بیایی یا که زود، غـم مـکن از ز یـان و سود
مست می شبـانه شو بـا رهـروان "مولوی"
باری درون خانه شو، بی غش و بی بهـانـه شو
آیــد، اگـر کنـی صعــود زنـردبان "مـولــوی"
شمس شود مسخرّت ، کوکب بخت در برت
میـل نما، مکن طلب هر چـه زخوان "مـولـوی"
سفرۀ هفت رنگ شب پهن شـود وجب وجب
کآن زصفا بپـا شـود در آستان "مـولـوی"
آنگه که چیره گشت شب حظّ بریـد از طـرب
گـوش دل ات بکـن دمـی بـه مطـربان "مـولوی"
چنگ و رباب چون خوشست همچو شراب بی غش است
بین که چـه پـر حلاوتست طبـع روان "مـولـوی"
بیتـی بخـوان ز "مثـنوی"، مایــۀ گنـج معنـوی
مظهری از محبت است، نـام و نشـان "مـولـوی"
پیـر رۀ طریقت است، عارف بـا حقیـقت است
شاد بـزی که بـوده ای تـو همـزبان "مـولوی"
هـای جـوان با هنـر، تـو دختـری که خـواه پسر
بـال گشـا زهمّـتی بـه آشیـان "مـولـوی"
ای دل پـژمــریـده ام چنـد بکنـج خـلـوتی
فخـر کنـد کـه گشتـه او زخـادمـان "مـولـوی"
بهـر "ســدید" بهـانه شد چاکـر درب خانه شـد
غرض معلومات بیشتر راجع به فعالت های ادبی وهنری آقای رحمان سـدید به ویب سایت خانه فرهنگی"مولانا" مراجعه نمائید.
http://www.houseofmawlana.com/
امان معاشر خبر نگار ازاد
Geen opmerkingen:
Een reactie posten