• بازگشت به صفحه اصلی
  • vrijdag 23 januari 2009

    آیساف با خطر از دست دادن اذهان و قلوب مردم در شمال مواجه است

    آیساف با خطر از دست دادن اذهان و قلوب مردم درشمال مواجه است
    خشم ساکنان قندز در برابر فیرهای تصادفي، نشاندهنده افزایش بدبینی نسبت به نیروهای خارجی در ولایات نسبتاً آرام شمال می باشد.
    محمد اسماعیل با یادآوری شبی که در اوایل سپتمبر، نیروهای همکاری امنیت بین المللی (آیساف) موتر او را با موتر بمب گذار انتحاری اشتباه گرفتند می گوید: “شب وحشتناکی بود”.
    اسماعیل 20 ساله که از یک محفل عروسی در حوالی شهر شمال شرقی قندز برامده بود با موتر به سمت خانه اش در حرکت بود. او می گوید: ” وقتی موتر را چند متر پس تر بردم، متوجه شدم که هر طرف را خون گرفته و همه بیهوش به زمین افتاده اند. من دو انگشت خود را از دست داده بودم و یک مرمی در بازویم اصابت کرده بود.”
    سه نفر سواری از جمله یک زن و دو طفلش درین حادثه کشته شدند و درهمان حال اسماعیل ، دو زن و سه طفل دیگر زخمی شده بودند.
    این فیرها یادآور حادثات مشابه در سایر نقاط کشور می باشد، که نیروهای خارجی درانجاها اشتباهاً بالای افراد غیر نظامی حمله کرده و منجر به خشم روز افزون افغانها و ایجاد تنفر نسبت به حضور عساکر بین المللی در کشور شده است.
    نیروهای آلمانی تیم بازسازی ولایتی کندز همراه با سربازان اردو و پولیس افغان پس ازانکه اطلاع دریافت کردند که باید مراقب یک موتر نوع کرولا باشند، یک پوسته تلاشی را در مسیر شاهراه واقع در پنج کیلومتری شرق شهر ایجاد کردند.
    به اساس اظهارات منابع پولیس، در حدود ساعت 9:45 شب یک موتر تونس از راه فرعی داخل شاهراه شد.
    موتر مذکور پس ازانکه متوجه حضور نیروهای آیساف گردید، از مسیر خود برگشته و فرار کرد، و عساکر از پشتش آتش گشود. موتر مظنون موفق به فرار شد ولی باران مرمی به کرولای اسماعیل که در عقب موتر قبلی در حرکت بود اصابت کرد.
    استفاده از موترهای کرولای تیوتا در میان افغانها بسیار مروج است و شورشیان نیز معمولاً در حملات انتحاری ازین موترها استفاده می کنند.
    اسماعیل تاکید داشت که او به هدایات نیروهای آلمانی عمل کرده بود.
    او گفت: “وقتی [نیروهای آیساف] با اشاره چراغ امر توقف داد [موتر] اولی ایستاد نشد، من معمول تلاش کردم که موتر را متوقف سازم اما … آنان در جواب بالای ما فیر کردند”.
    با اینحال، نیروهای آلمانی و افغان هردو می گویند که موتر اسماعیل توقف نکرد. رییس امنیت قرارگاه پولیس قندز، عبدالرحمان اقتاش که در ساحه حضور نداشت گفت: “به اساس معلوماتی که ما داریم، زمانیکه موتر تونس ظاهر شده بود، عساکر آلمانی امر توقف داده ولی موتر مذکور فرار کرده بود و موتر کرولایی که به عقب موتر تونس در حرکت بوده و از محفل عروسی بر گشته بود نیز توقف نکرد ، در نتیجه آلمانی ها به فکر آنکه این موتر هم مربوط به تروریستان می شود، بالای آن فیر کردند.”
    سخنگوی تیم بازسازی ولایتی آلمانی در قندز به آي دبليو پي آر گفت: “نیروهای امنیتی به موتر دستور توقف داد، ولی موتر به حرکتش ادامه داد، ازینرو آنان فیر کردند.”
    اگرچه نیروهای افغان مستقر در محل معمولاً با نیروهای آیساف گزمه های مشترک اجرا می کنند، اما اقتاش این حادثه را ناشی از عدم هماهنگي اطلاعات از سوی جرمنی ها دانست.
    او گفت: “ما مثل همیشه در گزمه آنان را همراهی می کردیم، ولی هیچ چیز از اطلاعاتی که به آنان رسیده بود نمی دانستیم. آنان پس از حادثه به ما گفتند که اطلاعاتی در مورد ورود یک موتر مظنون به شهر قندز دریافت کرده بودند”.
    اما، فیشر اتهامات مبنی بر عدم شریک ساختن اطلاعات بین نیروها را رد کرد. او گفت: “گزمه مشترک ما با نیروهای افغان همیشه نشاندهنده هماهنگی بهتر می باشد.”
    خشم ساکنان قندز در برابر فیرهای تصادفي، نشاندهنده افزایش بدبینی نسبت به نیروهای خارجی در ولایات نسبتاً آرام شمال می باشد.
    محمد علم 63 ساله، که در نزدیک محل حادثه زندگی می کند گفت: “فیر بسیار زیاد صورت گرفت. ما فکر کردیم که طالبان حمله کرده اند. ما دروازه های خود را بسته کرده و از ترس طالبان فردا صبح به مسجد نرفتیم.
    “[نیروهای خارجی] از قندز و مردم آن شناخت ندارد. [مردم محل] تا هنوز آرام بوده اند، اما اگر در نتیجه برخوردهای [خارجیان] به شورش برخاستند، هیچ کسی آنانرا متوقف نخواهند توانست.”
    اکبر خان 45 ساله، مسکونه ولسوالی خان آباد که خواهرش درین حادثه کشته شده بود، گفت: “ما فکر میکردیم که اینان برای تامین امنیت ما آمده اند، ولی حالا فکر می کنم که آنان آمده اند تا ما را بکشند. ما نمی توانیم آزادانه گشت و گذار و محافل عروسی و سایر مراسم را در کشور خود تجلیل کنیم.”
    علی محمد 30 ساله و راننده تکسی در قندز گفت که اینگونه اعمال به گفته او تحریک آمیز نیروهای خارجی ممکن است باشندگان محل را مجبور به حمایت از طالبان کند.
    او گفت: “ما فعلاً می بینیم که طالبان درین ولایت بسیار فعال بوده و منتظرند تا ازین اوضاع به نفع خود سود ببرند.”
    نیروهای آلمانی و افغان هردو حضور طالبان را درین ولایت تایید می کنند اما گسترش نفوذ آنان را رد می کنند.
    فیشر گفت: “ما میدانیم که طالبان [درینجا] حضور دارند، ولی نیرومند نيستند. ما کارهای بازسازی زیادی را انجام داده ایم. طالبان ازین موضوع آگاهند و میخواهند دست به اعمالی برای [تخریب] رفاه مردم بزنند.”اقتاش نیز تایید کرد که طالبان تهدید جدی درین منطقه نمی باشند.
    او گفت: “طالبان درینجا از طرف شب مخفیانه فعالیت می کنند. آنان امشب اینجا و فردا شب به جای دیگرند، ولی از رهبری و پایگاه ثابت برخوردار نیستند. ما تلاش داریم که آنان را نابود کنیم.”
    با اینحال آتش گفت که ارتکاب اشتباهات بیشتر از سوی نیروهای خارجی باعث تقویت حمایت مردمی برای طالبان در منطقه خواهد شد.
    او گفت: “ما از آیساف تقاضا داریم که در جریان گزمه با ما هماهنگی داشته باشند، زیرا تعداد زیادی از مردم به ما می گویند که گزمه ها باید از طرف افغانها هدایت شوند. هرقدر این اشتباهات بیشتر شود، به همان اندازه خشم مردم افزایش خواهد یافت”
    گزارش سید یعقوب ابراهیمی
    مأخذ: گونی تورکستان

    donderdag 22 januari 2009

    احیای جاده باستانی راه ابریشم با خط آهن شیرخان بندر ـ هرات

    جاده باستانی راه ابریشم
    احیای جاده باستانی راه ابریشم با خط آهن شیرخان بندر ـ هرات
    معین وزارت فواید عامه از آغاز پروژه خط آهن شیرخان بندر ـ هرات خبر داده و آن را احیا کننده جاده تاریخی راه ابریشم عنوان کرد.به گزارش باختر، داکتر ولی محمد رسولی، ضمن بیان مطلب فوق، اظهار داشت که این خط آهن از ولايت های قندوز، سمنگان، بلخ، جوزجان، فاریاب و بادغیس گذشته و به هرات می رسد و بنادر حیرتان، اقینه و تورغندی نیز در مسیر آن قرار دارند.معین تخنیکی وزارت فواید عامه گفت: کار روی این پروژه ادامه داشته و تا حال موفقیت هایی در این زمینه به دست آمده است.به گفته وی، در جلسه ای که قرار است دو هفته بعد در ازبکستان دایر گردد، موضوعات اقتصادی و طرح و دیزاين این خط مورد بحث قرار می گیرد که در آن صورت، دو سال دیگر، جهت تکمیل ساختمان این خط نیاز است. در جلسه متذکره، نماینده گان بانک آسیایی و کشورهای ازبکستان، تاجیکستان و افغانستان شرکت خواهند داشت. رسولی افزود: مصرف پروژه یادشده بین 5/1 تا 2 میلیارد دالر تخمین گردیده که بانک انکشاف آسیایی وعده داده است تا این پروژه را از لحاظ اقتصادی تمویل نماید.معین تخنیکی وزارت فواید عامه با بیان این که جانب ازبکستان نیز پروتوکولی را در این راستا با افغانستان امضا نموده که در آن همکاری خویش را در تطبیق این پروژه ابراز داشته است، اضافه کرد: کشور ازبکستان در نظر دارد، تا پنج سال آینده، 5 تا 10 میلیون تن اموال خود را سالانه از این طریق به کشورهای آسیایی و اروپایی انتقال دهد.وی در ادامه تصریح کرد که در صورت تطبیق پروژه راه آهن شیرخان بندر ـ هرات و اتصال آن به خط آهن خواف ـ هرات، نه تنها راه تاریخی ابریشم دوباره احیا خواهد شد، بلکه از این طریق، عایدات خوبی نصیب افغانستان می شود.موصوف اضافه کرد، در کنفرانس باکو که به تاریخ 22 نوامبر سال گذشته در کشور آذربایجان دایر گردید، هیأت افغانی نیز در این کنفرانس تحت ریاست وزیر مالیه شرکت نموده و طرح احداث راه آهن شیرخان بندر ـ هرات را ارايه نمود که با استقبال شرکت کنندگان در این کنفرانس قرار گرفت.این در حالی است که ریانووستی گزارش داد، رییس شرکت راه آهن تاجیکستان نیز با بیان این که شرکت راه آهن این کشور ساخت خط راه آهن کلخوزآباد ـ پنج پایان را آغاز کرده است، گفت: این خط آهن با دستور امام علی رحمان و برای پیوستن راه آهن تاجیکستان به ایران از طریق افغانستان صورت می گیرد.امان الله حکومت الله در ادامه افزود: ایران ساخت خطی که سه کشور را به هم پیوند می دهد، آغاز کرده است. گفتنی است که موقعیت جغرافیایی افغانستان در منطقه از لحاظ امتیازات ترانزیتی و ترانسپورتی مورد توجه بسیاری از کشورها بوده و اگر بتوانیم امنیت را برقرار کرده و زیربناهای ترانزیتی و شاهراه ها را در کشور بازسازی کنیم، به راستی می توانیم پیونددهنده مناطق مختلف آسیا باشیم و راه باستانی ابریشم را احیا نماییم.چهارشنبه 2/11/1387

    dinsdag 20 januari 2009

    خدا هیچ موجودی را افغانی خلق نکند


    خدا هیچ موجودی را افغانی خلق نکند
    سید محمد حسینی مدنی
    مهاجرین در صف های طولانی در انتظار دریافت اسناد شناسایی خویش ایستاده اند؛ اسنادی که بر اساس آن، فقط یک سال دیگر حق زندگی در ایران را دارند. معمولا همه ساله این کار تکرار می شود. مهاجران افغانستانی باید خود را معرفی نموده، پول هنگفتی بپردازند تا مجددا اجازه پیدا کنند یک سال دیگررا با دغدغه کمتری در ایران زندگی کنند. دفتر امور اتباع و مهاجرین خارجی خراسان در بیرون از شهر مشهد، در پای یک کوه ساخته شده است، این روزها بازار تکسی ها و موترهای مسافربر شهری که در مسیر آن اداره، کار می کنند بسیار گرم است. زنان و مردان بسیاری از میان مهاجران عرق ریزان، نگران و با قیافه های بسیار خسته و رقت بار به اداره اتباع رفت و آمد می کنند، هرگاه بخواهی با یکی از آنان سر صحبت را باز کنی بلافاصله شروع به نالیدن می کند، نفرین می کند، نفرینی از سوز دل. این روزها دیدن لبخند بر لبان خانواده های مهاجر افغانستانی بسیار دشوار است. آنان همین چند ماه قبل پول زیادی را برای طرح آمایش یا شناسایی مجدد، پرداخته بودند و اکنون نیز باید چندین برابر آنرا به جرم تحصیل فرزندان شان در مدارس ایران بپردازند، مبالغ بیشتری نیز برای عوارض شهرداری و پاکسازی شهر های ایران باید متقبل شوند. هر کودک مهاجر افغان برای تحصیل در مدارس ایران باید مبالغی بین پنجاه هزار تا هشتاد هزار تومان پرداخت نماید و متاسفانه! هر خانواده افغان دو یا سه طفل مدرسه ای دارد. افغانها برای استفاده از حق زندگی در ایران باید در قبال هر عضو خانواده اعم از کودک شیرخوار یا مرد مسن، مبلغ هفتاد هزار تومان پول پرداخت نمایند و متاسفانه کمتر خانواده افغان، کمتراز شش نفر عائله دارند.
    در مسیر اداره اتباع، همصحبت برخی مهاجرین هموطن خویش می شوم که برای تعویض اسناد شناسایی خویش به سمت (بقول خودشان، شورای افاغنه) می روند. یکی از آنان می گوید که خانواده شان هشت نفر عضو دارد و مجموعا باید مبلغ ۵۶۰هزار تومان بابت عوارض سکونت در ایران بپردازد، سه طفل مدرسه ای دارد که باید مبلغ ۱۶۰ هزار تومان دیگر نیز بابت تحصیل انان پرداخت نماید. او می گوید که من تنها کارگر خانواده ام و پدر پیرم دیگر توانایی کارکردن ندارد. مجموع درآمد این برادر مهاجر، ماهانه حداکثر ۲۵۰ هزار تومان است و می گوید که از این مبلغ، یکصد هزار تومان آن را بابت کرایه خانه پرداخت می کند و مابقی آن، کفاف مصارف بالای زندگی در ایران را نمی دهد.
    به محل اداره اتباع می رسیم، فضایی نسبتا وسیع است، جنب جوش زیادی وجود دارد، صدها نفر مهاجر، سراسیمه به هر طرف می روند، تعداد زیادی از آنان را زنان تشکیل می دهند. موقع داخل شدن به محوطه اداره، مأمور دروازه بلافاصله ازهمگی می خواهد که موبایل های خود را تحویل دهند، دلیل این عمل از نظر یک روزنامه نگار آن است که توسط موبایل از وضعیت موجود، عکس گرفته نشود. در قسمت ورودی شورای افاغنه! بانک است، تعداد زیادی زن و مرد به صف ایستاده اند، در دستان هر کدام پول های زیادی دیده می شود و منتظر هستند تا پولهای خود را تقدیم به مأمور بانک کنند. از لابلای جمعیت به داخل بانک نظر می افکنم، کارمندان بانک فقط پول نقد قبول می کنند و چک پول را نمی پذیرند، در کنار مأمور بانک، پولهای بسیار زیادی بر روی هم انباشته شده است؛ آنها از بس پول گرفته اند بسیار خسته به نظر می رسند و از مهاجرین افغان می خواهند تا پول های خود را به داخل شهر ببرند و به یکی دیگر از شعبه های بانک ملی تحویل دهند. عده ای سراسیمه از ساختمان بانک فاصله می گیرند و سوار بر موترهایی که مترصد دریافت کرایه زیاد از افغان ها هستند به طرف بانک ها ی داخل شهر می روند.
    به طرف ساختمانهای دیگر اداره اتباع می روم، جنب و جوش فراوانی دیده می شود. قیافه های مهاجرین بسیار خسته و درهم رفته است. اکثریت آنان برای تحویل گرفتن اسناد جدید خویش چندین مرتبه رفت و آمد می کنند. برخورد کارکنان و مسئولین ایرانی با مهاجرین چندان جالب و منصفانه نیست. قیافه های آنان همواره ترش و درهم کشیده است. شاید در ترشرویی کارمندان اداره، خود مهاجران افغان بیشترین تأثیر را داشته باشند، افغانها از نظم و انضباط کمتر می فهمند و همین بی نظمی و ناهماهنگی سبب تحقیر آنان می گردد. به هر حال، افغانها انسانهای سرگردانی هستند، برای هماهنگ شدن با زندگی قانونمند در ایران مراحل بسیار خسته کننده ای را باید پشت سر بگذارند. در روی دیوار برخی از دفاتر اداره اتباع شعارهایی به چشم می خورند:
    «حضور اتباع خارجی در ایران باید قانونمند گردد». به یاد شعارهای برخی از محافل سیاسی به شمول شورای متحد ملی در افغانستان می افتم که می گویند: حضور سربازان خارجی در افغانستان باید قانونمند گردد. قانونمندی حضور مهاجران خارجی (البته فقط افغانها) در ایران، هزینه های زیاد همراه با گردن کجی ها و التماس های فراوان برای آوارگان به همراه دارد.
    مأموران ایرانی اداره اتباع بسیار مقید هستند. آنها جهت انجام فریضه نماز، در هوای گرم، مهاجران را رها کرده به نماز جماعت می پردازند. در صف آخر نماز می ایستم. نماز بسیار با آرامش خوانده می شود، در بین نماز ظهر و عصر دعایی برای فرج آقا امام زمان به صورت همصدا زمزمه می گردد، پیرمردی بر سر و روی نمازگزاران که در میانشان تعداد اندکی از افغانستانی ها هم دیده می شوند گلاب می پاشد. بعد از نماز عصر نیز، دعایی خوانده می شود و تسبیح حضرت زهرا (س) (٣۴ مرتبه الله اکبر، ٣٣ مرتبه سبحان الله، ٣٣ مرتبه الحمد الله) می گویند و پس از دعای امام جماعت، همگی با هم دست می دهند و از نمازخانه به سمت دفتر کار خود، خارج می شوند.
    می خواهم سر صحبت با یکی از کارمندان را باز کنم اما او با دانستن خارجی بودن من بدون اعتنا از کنار من دور می شود. ناامید، تصمیم به ترک اداره اتباع می گیرم، سوار بر تاکسی راهی مرکز شهر می شوم. داخل موتر، یک زن ایرانی هم سوار شده است، در ماه رمضان به زمین و زمان، بد و بیراه می گوید. او هشت سال است که با یک تبعه افغانستان ازدواج کرده است. از اداره اتباع و از نحوه برخورد با مهاجران افغان گلایه ها دارد. می گوید:
    “خدا هیچ موجودی را افغانی خلق نکند! من هم چه غلطی کردم که افغانی را شوهر کردم! زندگی برای من جهنم شده، هر روز به اداره اتباع بیا و برو! بیا و برو! این همه پول را از کجا بیاورم؟ خدا خیرشان ندهد! من اگر می دانستم افغانی اینقدر دردسر دارد غلط می کردم که افغانی را شوهر کنم! امسال بچه ی مدرسه ای دارم، آمدم که کارتش را بگیرم، می گویند که چرا افغانی را شوهر کردی؟! مگر گناه کردم؟ مگر آدم کشتم؟ این افغانی ها هم که دیگر مسخره کرده اند، اینقدر بی نظم هستند، اینقدرشلوغ می کنند،… بیست روز دیگر هم که بیایی و بروی مشکلت حل نمی شود. افغانی ها خیلی بی فرهنگ هستند.”
    زن بی چاره، درددل های زیادی دارد، پر از عقده و ناراحتی است، نمی داند که باید از افغانستانی بودن شوهرش بنالد یا از بدرفتاری هموطنان ایرانی اش؟!روز بعد به کنسولگری افغانستان در مشهد می روم، عده ای از مهاجران را در آنجا می بینم، از وضعیت کنسولگری می پرسم و از اینکه چه میزان دردهای مهاجران را دوا می کنند؟ هیچ کس راضی نیست، به اعتقاد مراجعان و مهاجران، کنسولگری افغانستان توان دفاع از حقوق مهاجران افغانستانی را ندارد، دروازه ورودی کنسولگری کمی شلوغ است، خواهان رفتن به داخل و دیدن مقامات می شوم، اجازه نمی دهند و باز می گردم.
    به دفتر کمیساریای عالی پناهندگان در مشهد می روم، خودم را معرفی می کنم، استقبال و خوش آمد گویی می کنند. گلایه می کنم که چرا از حقوق مهاجرین دفاع نمی کنید؟
    می گویند: ما می خواستیم راجع به گرفتن پول های هنگفت از مهاجران توسط دولت ایران اعتراض کنیم، در نظر داشتیم، برای کسر پول دریافتی با ایرانی ها رایزنی کنیم اما افغان ها آنقدر شتابزده اقدام به تحویل دادن پول کردند که فرصتی برای ما باقی نگذاشتند. افغانها برای پرداخت پول از همدیگر سبقت می گیرند. در این شرایط، چه کاری می توانستیم بکنیم؟
    روزهای خسته کننده ای هستند، زندگی در مهاجرت بسیار سخت و آزار دهنده شده است. مهاجرین افغانستانی اقشاری هستند که به حال خود رها شده اند، آنان مردمی بدون کشور و سرزمین و دولت و حامی هستند، آنان فراموش شده اند.
    منبع: کمپین حمایت از مهاجرین افغانی مقیم ایران

    donderdag 15 januari 2009

    بامیان در مرکز افغانستان

    بامیان در مرکز افغانستان
    شکم کودک چهارده ساله را دریدند تا نذرانه ای باشد برای رسم خرافات سال 2008: 2081 زن مورد خشونت قرار گرفته اند که از جمله 136 تن با خشونت تریاک خوردگی، 1137 تن مورد لت و کوب، 121 تن ازدواج اجباری، 114 تن مورد سقط جنین، 130 عدم پرداخت نفقه و 135 فرار از منزل و انواع دیگر
    يكشنبه 11 ژانويه 2009, نويسنده: لیزا سروش
    به نقل از بی بی سی 6 جنوری 2009 :دختری که در پی تجاوز جنسی باردار شده بود، با تیغ ریش تراشی شکمش را دریدند و کودکش را بیرون آوردند، این دختر ۱۴ سال دارد و راننده ای که در ساختن ساختمان یک مکتب (مدرسه) کار می کرد، او را مورد تجاوز قرار داده بود.
    مسئولان شفاخانه (بیمارستان) بامیان گفته اند برادر و مادر این دختر با تیغ ریش تراشی شکم این دختر را در ولسوالی یکاولنگ مورد عمل جراحی خانگی قرار دادند و کودک او را بیرون آوردند داکتران می گویند شکم این دختر به شدت عفونی شده و زندگی او با خطر جدی مواجه است. "هشت روز پیش مادر و برادرش او را به گاوخانه (طویله) می برند، به زور او را می خوابانند و بدون این که ادویه «داروی» بیهوشی به وی بدهند، شکم او را با تیغ های ریش تراشی می درند پس از بیرون آوردن کودک شکم او را به گونه غیرفنی با "تار و سوزن لحاف دوزی میدوزند و کودک او را در گاوخانه یا جایی دیگر دفن می کنند و این دختر سه تا چهار روز را در همین حالت در خانه می ماند پس از آن که پدرش آگاه می شود او را به بهانه سگ گزیدگی به شفاخانه (بیمارستان) می برد تا ساکنان محل از این قضیه آگاه نشوند.
    داکتر نادر از مسولان شفاخانه با میان گفته است "شکم او را خیلی بیرحمانه پاره کرده اند، شاید مثانه او هم سوراخ شده باشد، محلی که از سوی خانواده او جراحی شده ، عفونی شده است، حالتش خوب نیست، اگر عفونت او کنترل نشود و انتشار یابد، خطر مرگ او را تهدید می کند."
    حبیبه سرابی، والی بامیان نیز گفته است فردی که متهم به تجاوز است، بازداشت شده و ماموران پلیس موظف شده اند که برادر و مادر این دختر را نیز بازداشت کنند.
    سال 2008 سالی بود که بیشترین ارقام تجاوز جنسی گروهی را بر دختران خورد سال در ولایت افغانستان گزارش میداد و دلیل آن عدم اجرای قوانین وضع شده برای حمایت از زنان و نبود زمینه های بیشتر برای مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان در این کشور میباشد .
    هر چند زندگی زنان افغانی تا سر حد تلخ است که قصه های زندگی شان بیانگر یک وحشت از رژیم های ضد انسانیت است اماخبر و حشیانه دختر بامیانی در حالی گزارش میشود که از چند ماه قبل موارد تجاوز جنسی به ویژه علیه کودکان در افغانستان افزایش یافته وضمنآ گزارشات منابع مختلف از تحمیل جبر وگسترش روش زن ستیز در این کشور"افغانستان " خبر میدهد، کمیسون مستل حقوق بشر افغانستان تحقیق تازه ی را از افزایش خشونت با زنان که در نو ماه سال 2008 در 12 و لایت کشور( افغانستان) انجام داده بود اعلام کرد. این گزارش شانزده مورد خشونت را به برسی گرفته که از جمله شش مورد ارقام تکان دهنده ای را نشا ن میدهد.
    این گزارش میرساند که 2081 زن مورد خشونت قرار گرفته اند که از جمله 136 تن با خشونت تریاک خوردگی، 1137 تن مورد لت و کوب، 121 تن ازدواج اجباری، 114 تن مورد سقط جنین، 130 عدم پرداخت نفقه و 135 فرار از منزل و انواع دیگر.
    این در حالیست که یک سازمان جهانی مدافع حقوق بشر گلوبل رایتس «مشترکین برای عدالت » تحقیقی را در سال 2006 انجام داده و گفته بود زنان در افغانستان در معرض خطر خشونت های خانوادگی قرار دارند و از افرایش رقم خشونت با زنان درسال های اینده نیز نگرانی کرده بود.
    لیلی نامراد زنی دیگری که رجال سیاسی امر به معروف و نهی از منکر جانش را گرفت !
    زن زیبا یی که قد رسا و دستان سفید اش در زیر چادری با عث مرگ اش شد . لیلی برای خریداری مواد خوراکه از خانه بیرون میرد که نگهان چشمان یکی از ملاهان کنترول «امر به معروف ونهی از منکر» اندام زیبا و دستان سفیدش را به خود جلب میکند ، این ملا بی درنگ عاشق تاراج لیلی میشود وی را بعد ازسزای چند شلاق به بهانه بد حجابی به جای نامعلوم انتقال میدهد بعد از سه روز تجاوز وی را دوباره به ولایت کابل میاورد و میگویه این زن را با یک فروشنده در حا لت " زنا"گرفتار کردیم و باید در منظر عام سنگسار شود تا تمام زنان و مردان پند بگیرند و یک مرد که بادرنگ فروش بوده نیز به نام شریک این جرم در زندان میاندازند.
    این مرد که هزار و یک بار قسم میخورد که من این زن را نمیشناسم و مرا همین اکنون گرفتار کرده اند کسی حرف اش را نمیشنود و برعکس با شدیدآ ترین نوع مجازت تحت لت و کوب قرار میگیرد که گویا به رژیم افتاده از" نه فلک "توهین میکند و این زن را نیز کسی صدایش را نمیشنود و میگویند تورا باید شوهرت به قتل برساند ما در خون کثیف تو دستان خود را آلوده نمیکنیم ، زمانی شوهر با همت اش میاید و قصه را از طالبان میشنود میگوید از من خواهرم است هر چی ميکنید شما میدانید و یا از مادر وپدر اش بخواهید دختر خود را جزا بدهند و میرود . این همقطارن ابلیس«طالبان» مادر و پدر دختر را می خواهند و میگویند شما دختر خود را سنگسار کنید پدرش در ظاهر که دخترش نجات یابد قبول میکند و میداند که وی هر گز زن بد نیست و میداند بر وی جبر و ستم شده و اتهام است. قصه به تمام خویشاوندان و بل اخص برای برادر با همت اش در ایران میرسد این مرد غافل و جانی که خود تربیه و آب همین دوران های زن ستیز را نوشیده بود برای به جاکردن به اصطلاح خودش« ننگ اش» خواهر خود را به قتل میرساند.
    برادر لیلی به صورت مخفی به خانه برای یک شب با یک میل تفگچه و مقداری زهر به قتل خواهر میاید بعد از رسیدن در نیمه شب به مادرش میگوید یک مقدار شوله بخته کن که من دخترت را میکشم مادر هر قدر گریه و ناله میکند این پسر حرف اش را قبول نمیکند و میگوید به من ارتباط ندارد که این قصه راست است که یا نه؛ نام فامیل ماه بد شده ؛سه روز زن کس دیگری بود اگر چنین کاری را نکنی من همه شما را میکشم. ولی مادر قبول نمیکند. این مرد بد بخت دست و پای و دهن مادر و خواهر را بسته میکند و میگوید من طوری میکشم اش که چشمات دست و پا زدن را نیز تماشا کند. این مرد خود شوله را تهیه کرده با زهر مخلوط میکند و بعد به خواهرش به ضرب لت و کوب میدهد. کدام انسان، کدام قلب پرتوان، کدام وحشی و کدام مادر میتواند قتل دخترش را نظاره کند ، هنگامی دختر نفس های آخر خود رامیکشد، این پسر مادر را نیز رها میکند. ولی مادر تحمل و توان برای گپ زدن نداشته و میگوید خون و دست و پا زدن دخترم چشمانم را کور، زبانم را بسته بود و فقط همین قدر توانستم که با یک چادر نو که فرادی آن به عروسی میرفتم برایش گرفته بودم، زنخ اش را بسته کنم. این پسر تا امروز معلوم نیست که کجاست ، مادر این زن نامراد میگوید دخترم صرف یک جوره لباس برای پوشیدن داشت من چند چوچه مرغ خود را فروخته بودم که برایش لباس تهیه کردم، فردا عروسی بود و خوش بود که بعد از ماه لباس نو میپوشد. امامرگ نابهنگام جانش را گرفت. اینست زندگی زنان افغانی درزیر سلطه جفاکاران تاریخ وستمگران قرن .
    ( همسایه لیلی کارته سه، کابل، افغانستان)
    این قتل وحشیانه درد نگفته ای از حکومت مرتجع ضد زن و ضد بشر طالبان یا د شریعت غگ، از نوع جنایت خاموش این رژیم سیاه است. هر چند تا هنوز تعداد زیاد زنان را به نام های مختلف سنگسار و قتل کرده اند ولی این شاید نخستین با ر است که قصه تجاوز جنسی این رژیم سرزده افشاء میشود و شاید مانند لیلی زندگی ده ها زن دیگر آماج این جانیان قرار گرفته باشد اما در لفافه شرم پنهان است .
    هیولایی نابسامانی زندگی زن افغانی بیشتر ریشه در عقاید خرافاتی محلی دارد ولی شکی نیست که جنایت بر زنان بعد از به قدرت رسیدن حکومت های اسلامیست سیاسی با چهره های مختلف عرض اندام کرد ، گاه به نام تامین حقوق اسلامی و ارج به ارشادت، زن را محکوم ، زندانی خانه و دست خوش هر نوع فجایع کردند وگاه به نام " د شریعت غگ" و ادای امر به معروف و نهی از منکر که خود منکران زندگی انسانی بودند زنان را زیر چادری "برقع" با جبر زندانی کردند وبرای اعمال برنامه های سو استفاده جنسی ، فروش و دهای دیگر زشت ترین روش را با زنان انکار نکردند.
    ولی آنچه برای من قابل تعمق است که چرا زنان شریکی برای دفاع از قتل ها ی ناموسی میشوند. هر چند در قصه دوم از جبر تا سرحد بستن دهان گفته شد اما به یقین من این می تواند در ذات خود نوع بهانه باشد از همان تربیت رسم مردسالاری و ناموس پرستی که افکار بدوی علیه زن آن را نسل به نسل به عنوان پاسپان عفت ارمغان کرده و سبب شده مادران هم واسطه برای بی رحمی و قتل شوند.
    کابل پرس